سفارش تبلیغ
صبا ویژن



توش

   

دیشب که در خیال تو چشمم به ماه بود

ما بین ماه و روی توام اشتباه بود

ممتاز گشت عاقبة الامر روی تو

زان لکه سیاه که به رخسار ماه بود

شب ها را با خیال تو صبح میکنم.صبح که نه.من بی تو صبحی ندارم.نیستی اما صبا صدای نفسهایت را برایم میاورد.و من خوشحالم در هوایی نفس میکشم که تو در آن نفس میکشی.کاش میدانستی انتظار تو را کشیدن چقدر سخت است.هر روز غروب دلم از دست دلم میگیرد وچشمانم به حالم اشک میریزند و من بی آنکه چشم از خورشید بردارم چشمان نافذ تورا در خورشید می بینم و خودم را در خطه ی نگاهت غرق می کنم...



نویسنده » آب » ساعت 4:39 عصر روز یکشنبه 89 تیر 13

بسم الله الرحمن الرحیم

با عرض سلام به اطلاع میرسانم ادامه مطلب...


نویسنده » آب » ساعت 6:13 عصر روز شنبه 89 تیر 12

به من آب میدی؟تشنمه....

نویسنده » آب » ساعت 4:42 عصر روز شنبه 89 تیر 12

سلام-امشب شب قشنگیه,نه؟

من که عالیم.اونقدر که دلم میخواد تا خود صبح بخوابم...

پرنورترین ستاره


نویسنده » آب » ساعت 12:51 صبح روز شنبه 89 تیر 12